خداقوت سربازان امام زمان (عج)

ساخت وبلاگ

هو البصیر
مرور خاطرات ظهور
چندی پیش که در معاونت پژوهشی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محضر جمعی از دوستان و اساتید در حال کسب فیض بودم عزیزی بر ما وارد شد که بکل وی را نمیشناختمش.
حال غریبی داشت، انگار زمین برایش تنگ بود، انگار کسی گلویش را میفشرد ولی باز هم با سکوتی غریبانه صبوری میکرد ود لب به شکایت نمیگشود.
سید که میدانست باید یخ اش را پیش من آب کند اول مرا با او خودمانی تر کرد تا بفهمد جمع همدل اند...
چون در جمع فوق فقط من او را نمیشناختم، حس عجیبی داشت، از امام که میگفت صدای اش میلرزید انگار از معشوقه ی گمشده اش سخن گفته باشد اشک بر چشمانش جاری میشد.
تاب نداشتم این همه پاکی را ببینم، خواستم لااقل کمی آرامش کنم ، نفهمیدم که او تا آقا را در آغوش نگیرد آرام جانش را باز نخواهد یافت...
اشتباه کردم و پرسیدم،
لااقل بگو چه دردی در سینه داری؟
چهره اش دگرگون شد...
سرش را پایین انداخت و بغض کرد و چند دقیقه هیچ نگفت،
بعد رو به حاجی کرد و گفت، مرا خوب میشناسی، اهل حاشیه نیستم و حرفم را صریح میزنم، جای دلخوری نماند، درد دل من است بین خودیها...
حاجی سری تکان داد و او شروع کرد...
در چهار جبهه نبردی سخت دارم و هنوز ایستاده ام پابرجا به کرم امامم حضرت ولی عصر ارواحنا لترابه المقدمه الفداک،
نه کادرم و نه حتی یک کارت فعال بسیجی دارم،
حکم فدا شده در راه آرمان بزرگ ولایت الله است...
جبهه ی اول ، میشود منزل، پدر و خانواده، که شماتت میکنند بخاطر هدفم و آرمانم و میگویند این برایت آب و دان نمیشود...سکوت و صبوری و خون جگر رزق من است از این سفره ی پهناور...
جبهه ی دوم جبهه ی تقابل با دشمن داخلی و منافقین است که بحمدالله تا به امروز تن به خفت و ذلت نداده ام و شاکرم خدواند بزرگ را که سرافکنده ام نساخت.
جبهه ی سوم، جبهه خدمت به انقلاب اسلامی در عرصه ی آرمان بزرگ امام راحل مبنی بر ایده الوژی جهان شمول اسلامی است یعنی دنیا زیر سایه ی پرچم انقلاب اسلامی تا ظهور حضرت حجت ابن حسن العسکری علیه السلام ، که با نگاه خود و به لطف الطاف کریمانه و امدادهای خفیه اش تا به امروز تن به ذلت نداده ام و ان شا الله تعالی نخواهم داد.
جبهه ی چهارم اما جبهه ای متفاوت است چون در آن جنگی فی الظاهر نیست، نه زخم زبان نه نیش نه گلوله نه آسیب.
کلا سلام و صلوات است و دم شما گرم...
جبهه ی چهارم سنگر شماست!!!
شمایی که هر بار مرا میبیند مهمان خدا قوت میکند و از دور برایم کف و سوت میزنید و صلوات میفرستید ولی وقتی چندین بار به شما پناه آوردم و بانگ هل من ناصر سر دادم بی محلی کردید و بی تفاوت بودید...
خدا میبیند.

وب نوشت شخصی فوآد شبانی...
ما را در سایت وب نوشت شخصی فوآد شبانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mfouaaada بازدید : 306 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 8:08